تحشیه ای بر کتاب فدرالیسم در جهان سوم


جنگ دوم خلیج فارس و اشغال عراق از سوی ارتش امریکا پیامد‌های دور و نزدیک فراوان داشت و یکی از آن‌ها برآمدن فدرالیسم به عنوان بخشی از برنامه سیاسی بسیاری گروه‌های سیاسی از قومی تا چپ بود. با هجوم امریکائیان و جدا شدن عملی و روز افزون کردستان عراق در دو دهه گذشته، ناگهان خواست‌های سازمان‌هائی مانند حزب کردستان ایران ــ جای گرفته و پشتیبانی شده "اقلیم کردستان" که دیگر چندان ارتباطی به بقیه عراق ندارد ــ از "دمکراسی برای ایران، خودمختاری برای کردستان" درگذشت و به فدرالیسم برای ایران رسید و واژه‌های خلق و قوم که تا آن زمان بر ادبیات آن گروه‌ها چیرگی داشت جایش را به ملیت، و به تندی، ملت داد و ملت ایران از واژگان آنان پاک شد و ملیت‌ها و ملت‌های ایران، همه بر گرد زبان، جایش را گرفت.
به پشتیبانی حزب دمکرات کردستان گروه‌های دیگری به نمایندگی خود اعلام کرده‌ی ”ملت" های عرب و ترک و بلوچ و ترکمن در کنگره ملیت‌های ایران گردآمدند و بازار تاریخ بافی و ملت‌سازی، و تنور کینه و نفرت از قومی تا حد نژادی گرم شد.
پایه‌های نظری این تلاش‌ها که نیازی به نشان دادن دست‌هائی از بیرون ایران در آنها نیست یکی حق دمکراتیک هر ملت برای تعیین سرنوشت است و دیگری یکی شمردن ملت و زبان، و زبان به عنوان عنصر کمابیش منحصر ملیت. در کنار آنها پاره‌ای محافل نزدیک به نئوکان‌های امریکائی، از حقوق سیاسی اقوام، و ایران به عنوان شرکت سهامی که هر کس دلش بخواهد می تواند سهم‌ش را بردارد و برود، نیز دم می‌زنند. آن نئوکان‌ها در رویاروئی‌شان با جمهوری اسلامی، به نفی ایران رسیده‌اند که گویا با یا بی جمهوری اسلامی به هر حال بیش از اندازه بزرگ است .

"فدرالیسم براساس ملیت در ایران ... [که] مناطق جغرافیایی ملیت‌ها [هرکدام] یک واحد فدرال را تشکیل بدهند" از سوی سازمان‌های قومی نه تنها به عنوان پاسخی به مسئله "ستم ملی" بلکه تنها راه رسیدن به دمکراسی در ایران جلوه داده می‌شود. این سازمان‌ها به ضرب تکرار و با بی اعتنائی به استدلال‌ها و راه حل‌های دیگر می‌کوشند فدرالیسم را در میان نیرو‌های محالف جا بیندازند. آنها نه تنها پاره‌ای عناصر فرصت طلب را جلب کرده‌اند.

ترفتد نه چندان پوشیده آنان تا اینجا پیشرفت زیاد داشته است: همه با تمرکز گرائی مخالفند؛ تنها جایگزین برای تمرکز زدائی نیز نظام فدراتیو است که به گفته دبیرکل یکی از این سازمان‌ها "چیزی نیست که ملیتهای ایرانی آن را اختراع کرده باشند، سیستمی است که امروزه در اکثریت کشورهای پیشرفتهی دنیا وجود دارد و تا به حال هم مسئلهای در این رابطه پیش نیامده است."*

ما اکنون کتابی در دست داریم که در پیشگفتار خود می‌خواهد با آگاهی [دادن] از اصول فدرالیسم و اوضاع کشور‌های فدرال از سرگشتگی‌های بی فرجام ما کاسته شود و ...از هیاهوی بسیاری که امروزه به ویژه در خارج از کشور درمورد فدرالیسم به عنوان کیمیای سعادت به راه افتاده است رهائی یابیم. آقای محمد رضا خوبروی پاک پژوهشگر خستگی ناپذیر فدرالیسم در کتاب تازه خود، فدرالیسم در جهان سوم در دو جلد و بیش از 900 صفحه بررسی فراگیری از 16 کشور فدرال چهان سومی از میکرونزی تا هند کرده است که در کنار پنج کتاب و پانزده مقاله دیگر او، همه در همین زمینه‌ها، بهترین راهنمای ورود در این مباحث است و می‌باید امیدوار بود گرد و غبار سخنان تکراری را فرونشاند. (کتاب به قانون اساسی تازه عراق نرسیده است و بر خلاف ادعاِی دبیر کل یاد شده در میان کشور های فراوان پیشرفته جز انگشت شماری دارای نظام فدرال نیستند و در میان انبوه کشور‌های جهان سومی نیز نظام فدرال تنها در 17 کشور برقرار است (یکی دیگر از نمونه‌های فراوان نا‌آگاهی و نادیده گرفتن واقعیات در این سازمان‌ها.) اما درباره اینکه "تا کنون مسئله‌ای در این رابطه پیش نیامده" بهتر است نگاهی هر چه هم تند به کتاب در دست بیندازند.

بررسی آقای خوبروی پاک که در فارسی یگانه است و مرجع مسلمی خواهد ماند سرتاسر جغرافیا و تاریخ کشور‌های شانزده‌گانه و خطوط اصلی قانون اساسی آنان را می‌پوشاند و ناکامی‌های یکایک را بر می‌شمارد. در عموم این کشور‌ها فدرالیسم حتا در آزمایش دمکراسی نیز کامیاب نیست و الیگارشی‌ها و ماشین‌های سیاسی فاسد جانشین فساد و ناکارائی نظام‌های عموما استعماری پیشین شده‌اند. هزینه‌های اداری واگذاری قدرت در واحد‌های فدرال به صورت افزایش ناکارائی و ریخت و پاش و کند شدن فرایند توسعه در بیشتر کشور‌های فدرال بروز کرده است، به گونه‌ای که دستخوش بی ثباتی درمان ناپذیر و صحنه تجاوزات زننده به حقوق بشر شده‌اند. نکته دیگری که هیچ نمی‌تواند بر ملت سازان خوش آید آن است که هیچ کدام از این کشور‌ها پیش از در آمدن به فدراسیون، واحد یکپارچه مستقلی نبوده‌اند و تقریبا همه از خرده ریز‌های امپراتوری‌های مستعمراتی بر سر هم شده‌اند.
تاریخ ناشاد این کشور‌ها از درگیری‌های مسلحانه و کشتار‌ها و ادامه دشمنی‌های قومی سرشاراست و امروز مگر در اندکی از آنان هنوز شمشیر دشمنی‌ها در نیام نرفته است. در این زمینه دبیر کل سازمان قومی یاد شده به آسانی نه تنها تجربه جدائی هند و پاکستان را در 1947 از یاد می‌برد به گشاده نظری تمام آنچه را که در 1945-46 در جمهوری مهاباد و حکومت فرقه دمکرات در آذربایچان پیش آمد به عنوان نمونه‌ای از مناسبات صلح آمیز "ملیت" ها در آینده می‌ستاید: "ما در خود ایران در زمان جنگ جهانی دوم، تجربهی حکومت آذربایجان و همچنین حکومت دمکرات کردستان را داریم. در واقع هیچ مشکلی در دورانی که این دو حکومت محلی همسایهی همدیگر بودند پیش نیامد و اگر مشکلاتی در این رابطه پیدا میشد به سادگی با دیالوگ و گفتگو حل میشد. ما اکنون هم اسناد تاریخی داریم که در این مورد امضاء شده و به رفع اختلافاتی اشاره می‌کند که پیش آمده است." * در آن یک سال ارتش شوروی شمال ایران را در تصرف داشت و صاحب اختیار آن تجربه "دمکراتیک" بود .

در 1947 امپراتوری بریتانیا هندوستان را به حال خود رها کرده بود تا مسلمان و هند و صد‌ها هزار تنی را از یکدیگر بکشند و میلیون‌ها تنی را پاکشوئی کنند. این سازمان‌ها دوست ندارند به واقعیات مزاحم اجازه مداخله بدهند. قوی‌ترین منطق او که در ایران کشت و کشتار و پاکشوئی بر سر مرزهای زبانی پیش نخواهد آمد آن است که در جاهائی جدائی بی خونریزی بوده است. اما در جاهائی هم خونریزی شده است و مسئله ژرف‌تر از این ساده‌گری‌هاست.

***
مشکل سازمان‌های قومی در این است که در ایران توده‌های مردمی زندگی می‌کنند که با این سرزمین و این پیوند‌های همه سویه سه هزاره‌ای خو کرده‌اند و ترتیبات دیگری را نمی‌پذیرند مگر بر آنها تحمیل شود یا بدان متقاعد شوند. فرایند مرزکشی‌های زبانی و پدید آوردن واحد‌های فدرال می‌باید از نقطه‌ای آغاز شود که دولت-ملت موجود ایران است. تحمیل کردن فدرالیسم حتا با دسته‌های مسلح از بیرون مرز‌ها یا بمباران هوائی امریکا مسلم نیست و به خونریزی‌های ترس‌آور خواهد انجامید. راهکار درست دمکراتیک چنان فرایندی تدوین قانون اساسی تازه‌ای برای ایران در یک مجلس موسسان آزاد و همه پرسی آن پیش نویس ،باز در شرایط آزاد و شرکت همه ایرانیان، تاکید می‌شود همه ایرانیان، خواهد بود. تا آن همه پرسی و پس از آن نیز هر گروه حق دارد آزادانه نظرات خود را هر چه باشد تبلیغ کند. اما اگر در شرایط آزادی گفتار و انجمن‌ها کسانی بخواهند به زور اسلحه یا کمک دیگران مرز‌های زبانی خود را تعیین و دیگران را بیرون کنند پاسخ شان [ از طرف دولت که موظف به بر قراری امنیت ملی است] با اسلحه داده خواهد شد و هیچ تردیدی در این نمی‌باید داشت.

اگر گفته می شود در شرایط ایران فدرالیسم یعنی تجزیه به همین دلیل ساده است. برای تجزیه ایران هم نمی‌توان به همین آسودگی گفت ما دل‌مان می‌خواهد جدا شویم. گروه‌های دیگری هم هستند که دل‌شان نمی‌خواهد کسی جدا شود. ایران تاریخی شرکت سهامی نیست. اگر هم شرکت سهامی فرض شود هر ایرانی در سهام همه ایرانیان دیگر شریک است. ما همه بر هر گوشه این کشور حق داریم. ایران را با دیگران مقایسه نمی‌توان کرد. بجز احترام به نظر اکثریت راهی نیست.
طیف چپ و به ویژه هوادار پادشاهی، از نماد خود تا هر سطح، بهتر است علت وجودی‌شان را فدای نزدیک شدن به سازمان‌های قومی نکنند. آن سازمان‌ها تا هنگامی که سستی می‌بینند برخواست‌های خود خواهند افزود و از سازش بر سر اصول جهانروای منشور ملل متحد و اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاق‌های پیوست آن، و نه دلخواسته‌های خود، دور‌تر خواهند افتاد... .

حتا پذیرفتن تمامیت ارضی ایران (که نپذیرفته و از سوی آن ادعای خلاف واقع شده است) در کنار محدود کردن گزینه مردم ایران به فدرالیسم یا عدم تمرکز، بی اهمیت است. تمامیت ارضی مانند خود محتاری و خلق و قوم اصطلاحی است که در فرصت مناسب کنار گذاشته خواهد شد ولی پیوستن به راه حل فدرالیسم و تلاش برای جا انداختن آن پیامد‌هائی، از جمله بی اعتبار شدن، خواهد داشت که بازگرداندنی نیست. با تسلیم شدن به "تاکتیک سالامی" گروه‌های قومی به ویژه نزدیکان به نئوکان‌ها نه رهبری درکار خواهد بود نه جبهه‌ای یگانه. مردم ایران نمی‌توانند چنین توافق‌هائی را تایید کنند. دمکراسی و عدم تمرکز هم در ایران از فدرالیسم نمی‌گذرد.

علت وجودی گروه‌های چپ تجزیه ایران نیست، چنانکه چند دهه‌ای یکی از علت‌های وجودی بسیاری از آنان می‌بود. چپ بهتر است بجای تمرکز بر فدرالیسم برنامه سیاسی خود را نو کند و به پای اوضاع و احوال سده بیست و یکم در جامعه‌ای که دیگر ایدئولوژیک نمی‌اندیشد برساند. آینده بزرگ چپ سوسیال دمکرات را نمی‌باید فدای سیاستبازی‌هائی کرد که تا کنون تنها اشتهای جدائی خواهان و تند روان شوونیست را در میان آنان و دشمنان ایران را در بیرون تیز کرده است. اگر چپ می‌خواهد قهرمان حقوق اقوام بشود ما هیچ مخالفتی نداریم؛ ولی تمرکز زدائی راه حل‌های بهتر و اصولی‌تر از فدرالیسم دارد و حقوقی که در اسناد ملل متحد برای "افراد متعلق به اقلیت‌های قومی و مذهبی" شناخته شده پایه‌هائی استوار برای هر گفت و شنودی در این زمینه‌ها میان نیروهای سیاسی است. هر دو سر طیف سیاسی با سودازدگی فدرال، خود را بی ربط خواهند کرد.

هیچ درجه نستالژی نخواهد توانست با شور ناسیونالیستی مردم ایران برابری کند. هر دیده بینائی می‌تواند ببیند که مردم از پیر و جوان چه تعهد نوینی به ایرانی ماندن، به ماندن ایران، به دفاع از این آب و خاک پیدا کرده‌اند. سازمان‌های قومی هم بهتر است به یارگیری‌های خود حتا در جا‌های بالا‌تر غره نشوند. در چنان صفی کس دیگری نمی‌ایستد.

***
می‌توان خشم مردمانی را دریافت که از توهین‌های سبکسرانه هم میهنان خود به نام شوخی و شوخک joke بهم برآمده‌اند یا به دلائل سیاسی و مذهبی و نه "ستم قومی" از سوی یک رژیم مذهبی سرکوبگر ستم می‌بینند. حتا می‌توان انگیزه‌های آنان را فهمید.

اقوام ایران که نیرو‌هائی می‌کوشند برضد موجودیت ایران بکار برند از مهم‌ترین مایه‌های قدرت ملی ما هستند. ما از گوناگونی زاینده‌ای برخورداریم و در هر گوشه مرز‌های خود امتداد آن اقوام را داریم که پل‌های ارتباطی و بازو‌های دراز شده اقتصادی و فرهنگی ما خواهند بود. مرز‌های زمینی و آبی ایران را شاید هیچ کشور دیگری ندارد ــ همسایگی با 13 کشور ــ در مسیر یک راه ابریشم تازه با بازار داخلی 70 میلیونی و در مرکز بازاری یک میلیارد و نیمی. این‌ها در یک جامعه ای که فریاد جوان و پیرش فدا شدن در راه میهن است سرمایه‌های کمیابی هستند که به خیره از کف نمی‌باید داد. این جمعیت انبوه که بی هیچ احساس برتری می‌باید به استعداد‌های برجسته‌اش سربلند بود و در هر جا و با هر شرایط قرار گرفته نام ایرانی را بلند کرده است و اگر ببیند و بفهمد بهترین‌ها را می‌خواهد و به دست می‌آورد. همین بس که آزاد شود و بتواند نیرو‌های‌ش را برروی هم بریزد؛ و آنگاه خواهند دید که چرا چنان گذشته‌های بزرگی داشته است. تکه تکه کردن چنین سرزمین و چنین مردمانی یک بی خدمتی بزرگ به همه آنها خواهد بود. ما از مجموع خود بزرگ‌تریم. آن مجموع را می‌باید آزاد کرد و نگه داشت.

....

معرفی کتاب :فدرالیسم در جهان سوم


کتاب فدرالیسم در جهان سوم نوشته دکتر محمد رضا خوبروی پاک یکی از بهترین آثار و شاید کامل ترین اثر پژوهشی با رویکرد تطبیقی در کشورمان باشد که به موضوع فدرالیسم در کشورهای دیگ پرداخته است.

خوبروی پاک در این اثر دو جلدی تلاش کرده است تا تجربه دیگر کشورهای فدرال جهان سومی را مورد مطالعه قرار دهد. وی که خود حقوقدان است تا کنون چند اثر بسیار ارزشمند در این حوزه به چاپ رسانیده است. کتاب اقلیت ها، نقدی بر فدرالیسم و فدرالیسم در جهان سوم از آثار ارزشمند این محقق برجسته ایرانی ساکن فرانسه می باشد.

جالب اینجا است که مدعیان فدرالیسم تا کنون هیچ مقاله و کتاب علمی معتبری به زبان فارسی در این مورد منتشر نکرده اند و تنها به عنوان مدعی و هوادارا سینه چاک ولی بی سواد فدرالیسم در صحنه حضور دارند. آنان نمی توانند در مجاممع فرهنگی و دانشگاهی ادعاهای و دیدگاه های خود را ارائه کرده و از آن دفاع نمایند.

به همه دوستانی که در این حوزه فعالیت یا پژوهش می کنند پیشنهاد می شود که امثال این کتاب را از نمایشگاه کتاب تهران (نشر هزار کرمان) تهییه نمایند و مطالعه کنند.

تلفن مرکز پخش:

نشر هزار::: 66487442
گزیده::: 66400987
کلبه ی کتاب::: 66469624

...

نوروز ماندگار است

به جمشید بر، گوهر افشاندند / مر آن روز را "روز نو" خواندند

سر سال نو هرمز فرودین / بر آسود از رنج تن، دل ز کین

بزرگان به شادی بیاراستند / می و جام و رامشگران خواستند

چنین جشن فرخ از آن روزگار / به ما ماند از آن خسروان یادگار (فردوسی بزرگ)

 

به باور پارسیان در این روز جهان هستی یافت و آفرینش آغاز گردید (ابوریحان بیرونی)

گویند که در این روز به فرمان یزدان آفتاب از سر برج بره برفت و تاریکی از روشنایی جدا گشت و شب و روز پدیدار شد و آن آغازی شد بر تاریخ جهان را (نوروزنامه- خیام)

نوروز، فرخنده جشن زمین و آسمان و آدمیان است. در این روز آسمانیان با زمین و باشندگانش دیداری تازه میکنند، و زمین همراه با آمدن مهمانان آسمانی، خویشتن را نوزایی میکند، و چه روزی از این روز برای ارمغان دادن شادی بهتر؟ در جشن نوروز سه نمود ستاره شناسی، آیینی و میهنی برجسته اند. از دیدگاه ستاره شناسی، این روز برابر است با هنگامی که خورشید بر روی مدار استوا جای میگیرد و روز و شب برابر است، روزی که طبیعت از خواب زمستانی بیدار میشود و زندگی نو آغاز میکند. در نوروز است که پیروزی نیکی و روشنایی بر تاریکی و بدی در چهره ی نمادین رخ میدهد.  روزی که آفرینش در زیباترین چهره خود آشکار میشود. انسان کهن میکوشید تا با بازسازی آنچه خدایان در آغاز آفرینش انجام داده بودند، خویشتن را با خدایان و پهلوانان و افسانه های خویش یگانه سازد و با بزرگ پنداری خویش روبروی ترسی که از ناچیزی خود در برابر نیروهای طبیعی داشت به ریشه ی خدایی خود بازگردد. به گمان انسان کهن، آنچه در "مِه جهان (گیتی- هستی)" رخ میداد، در "کِه جهان (جهان آدمیان)" نیز رخ میداد. او همه ی پدیده های جهان را دارای جان و روان می انگاشت و آنچه او را به ستایش و نیایش وا میداشت روان و جان جهان بود. بازگشت روانی انسان به خدایی خویش همراه با آیینهای ویژه ای انجام میپذیرفت که بسیاری از آنها در ایران کنونی هنوز انجام میشود، آیینهایی همچون:

1.      پاکسازی خویشتن و پیرامون و رفتن به سر مزار مردگان:

     بر اساس باور ایرانیان کهن، فروهرهای نیاکان به هنگام گاهنبار هَمَسپَتمَدَم یعنی 5 روز آخر سال به زمین فرود می آیند و از همین روست که گیاه میروید و شکوفه و گل و برگ پدیدار میشود. در این روزها فرورها در شادی و خوشی خانواده انباز میشوند و مدت ده روز مهمان خانواده خود هستند.

    «فرَوَشی های نیکِ توانایِ پاکِ اَشَونان را میستاییم که هنگام "هَمَسپتمدم" از آرامگاه های خویش به بیرون شتابند و ده شب پیاپی برای آگاهی یافتن در زمین به سر برند (بند49- فروردین یشت- جلیل دوستخواه)»    آنان هیچگاه خانواده ی خود را فراموش نمیکنند و علاوه بر آنکه هرگاه فراخوانده شوند به یاری خانواده میشتابند، سالی یکبار نیز گروهی بر زمین می آیند. در این روزها باید خانه پاک باشد. در خانه و خاندان آشتی پابرجا باشد و از این رو همه افراد خانواده در هنگام نوروز باید در آشتی و آرامش باشند، زیرا اگر چنین نباشد و خانه پر از اندوه و غم باشد، مهمانان آسمانی دیری در آن خانه نمیپایند و ناخشنود از خاندان میروند و برکت از خانواده بریده میشود.

2.      به راه افتادن دسته هایی با سیماچه های سیاه چون آیین حاجی فیروز:

نوروز جشن گیهانی زایش انسان است. در این زایش هر چه شمار مردمان افزایش گیرد، نیروی اورمزدی بیشتر خواهد گشت و نیروی اهریمن شکست خواهد یافت. از این رو یاران اهریمن در پیکره های گوناگون، با چهره های ناطبیعی و ترس آور خود برای جنگ و ستیز و برای جلوگیری از زایش مردمان به روی زمین می آیند. در این جنگ انسان از پشتیبانی اورمزد و فروهرهای پدران برخوردار است و در پسین روزهای سال در هَمَسپَتمَدَم گاه، نیروهای اهریمن به چهره ی جانوران شگفت آفریده، اژدهاهای بزرگ، دیوان شاخدار و غولان پدیدار میشوند و در برابر آنها فروهرهای پدران و قهرمانان میهنی پدیدار میشوند. جشنواره "نیماسپ"(1) که هنوز در برخی از شهرها و روستاهای ایرانی روایی دارد بازمانده ی جشنهای کهن ایرانیان درباره ی این نبرد کیهانی است.

3.      پدید آمدن نبردهای پهلوانانه چون کشتی و بازیهایی چون خروس جنگی:

 برگزاری مسابقه های ورزشی همگانی در گذرگاه های شهری و روستایی، از آیین‌هایی است که در برخی      از کشورها هنگام نوروز برگزار می‌شود. در ترکمنستان، مردان و زنان ترکمن، بازیها و سرگرمی‌های ویژه‌ای چون سوارکاری و کشتی، پرش برای گرفتن دستمال از بلندی و شترنج برگزار می‌کنند. برپایی خروس جنگی وشاخ زنی ‌قوچها از دیگر آیینهایی است که در ترکمنستان برگزار می‌شود. در استان‌های شمالی افغانستان نیز بازی بُزکشی در نوروز برگزار می‌شود.

ایرانیان باستان از نوروز به عنوان "ناوا سرِدا" یعنی سال نو یاد می‌کردند. چنین به دیده می آید که جشن فروردین جشن دینی ایرانیان شمالی بوده است که گاهواره ی آیین زرتشت است و آیینهای اوستایی در آنجا بیشتر روایی داشته است. اما ایرانیان جنوبی یعنی هخامنشیان جشن نخستین روز سال را در مهرماه میگرفتند و آن را فغکان مینامیدند. واژه ی "سال" برگرفته از واژه ی sareda ایرانی کهن در چم سرد است و از این روز آغاز آن در آغاز فصل سرد یعنی مهرماه بوده است. به همین شَوَند است که نوروز در گویشهای میانه ی ایرانی "نوسرد" و در ارمنی "نَوَسرد" گفته میشود. گویا در زمان ساسانیان که خود جنوبی ولی به سنتهای شمالی و اوستایی بیشتر علاقه داشتند، جشن دیدنی فروردین در پاره ی جنوبی ایران زمین بزرگ روایی و شکوه یافت. مردمان ایرانی آسیای میانه نیز در زمان سغدیان و خوارزمشاهیان، نوروز را "نوسارد" و "نوسارجی" به معنای سال نو می‌نامیدند.

کوروش بزرگ،  نوروز را در سال ۵۳۸ پیش از زایش مسیح، جشن میهنی خواند. دیگر شاهان هخامنشی نیز در این روز در تالار آپادانا بار همگانی میدادند. نمایندگان کشورهای خارجی، استادان، گروه های گوناگون، به پیشگاه شاه بار می یافتند، پیشکش میدادند و ارمغان میگرفتند. داریوش بزرگ در نوروز هر سال به پرستشگاه بابل میرفت و دست ایزد بابلی را میگرفت. شاهان ساسانی نیز نوروز را با شکوه فراوان جشن میگرفتند. برگزاری نوروز در این دوران دست کم شش روز به درازا می‌کشید و به دو دوره ی "نوروز کوچک" و "نوروز بزرگ" بخش می‌شد. نوروز کوچک یا نوروز همگانی پنج روز بود و از یکم تا پنجم فروردین گرامی داشته می‌شد و روز ششم فروردین – خردادروز- جشن نوروز بزرگ یا نوروز ویژگان برپا می‌شد.  در هر یک از روزهای نوروز همگانی، طبقه‌ای از طبقات مردم - دهقانان، موبدان، رزمیاران، پیشه‌وران و نژادگان- به دیدار شاه می‌آمدند و شاه به سخنان آنها گوش می‌داد و برای گره آن چاره ای می اندیشید و دستوری میداد. در روز ششم، تنها نزدیکان شاه به پیشگاه وی می‌آمدند. از آیینهای نوروز یکی این بود که پادشاه با جامه ی ابریشمی در بارگاه مینشست و موبدان موبد با سینی بزرگی که در آن نان و سبزی، شراب، انگشتر، شمشیر، دوات و خامه و ... بود با اسب و باز به پیش شاه میرفت و شادباش میگفت: "شاها به جشن فروردین به ماه فروردین، آزادی گزین بر داد و دین کیان، سروش آورد تو را دانایی و بینایی و کاردانی، دیر زیوی با خوی هژبر، شاد باش به تخت زرین، انوشه خور به جام جمشید و آیین نیاکان، در همت بلند باش، نیکوکاری و داد و راستی نگاه دار، سرت سبز و جوان چون خوید، اسبت کامکار و پیروز به جنگ، تیغت روشن و کاری به دشمن، بازت گیرا و خجسته به شکار، کارت راست چون تیر، سرایت آباد و زندگی بسیار باد"

همچنین، اردشیر بابکان بنیان گذار سلسله ساسانیان، در سال 230 زایش مسیح از دولت روم خواست تا نوروز را در این کشور رسمی بشناسند. این درخواست را سنای روم پذیرفت و نوروز در روم به Lupercal معروف شد.

پس از چیرگی تازیان نیز در برخی زمانها جشن نوروز با شکوه برگزار میشد. عمر بن عبدالعزیز خلیفه اموی و معتضد عباسی در این روز به پیروی از سنت ساسانیان لباس زربفت میپوشیدند و بر تخت مینشستند. همچنان با روی کار آمدن سلسله‌های سامانیان و آل بویه جشن نوروز با گستردگی بیشتری برگزار ‌شد. نوروز در زمان صفویه نیز برگزار می‌شد. در سال 1597، شاه عباس صفوی آیین نوروز را در کاخ نقش جهان اصفهان برگزار نمود. اکبرشاه نیز در هندوستان در سال 1584 نه تنها جشن نوروز و مهرگان را با شکوه هرچه بیشتر جشن گرفت و گاهنامه ی ایرانی با نام های فروردین، اردیبهشت را جانشین نام ماههای اسلامی کرد. پادشاهان عثمانی نیز نوروز را جشن میگرفتند.

جشن نوروز از خاور تا پاکستان، بنگلادش، مغولستان و ترکستان چین، بوتان، نپال، تبت ، و از باختر تا مصر و زنگبار و سودان و از شمال تا قزاقستان، تاتارستان، سراسر قفقاز تا آستراخان، آسیای کوچک و بالکان رفت. امروزه جشن‌هایی مشابه جشن نوروز در چین و مصر برگزار می‌شود. در تاریخ ۳۰ مارس ۲۰۰۹ (10 فروردین 1388)، پارلمان فدرال کانادا، نخستین روز بهار هر سال را با سرنام نوروز (Nowruz Day)، جشن میهنی ایرانیان و بسیاری اقوام دیگر نامگذاری کرد. در تاریخ 24 فوریه 2010 سازمان ملل متحد با تصويب يک قطعنامه در جایگاه سازمان در نيويورک، جشن نوروز را با سرنام "روز بين المللي نوروز و فرهنگ آشتی در جهان" رسمی کرد.

نوروز ستیزندگانی نیز دارد، آنان که اندیشه های میهنی را همستار با سودمندیهای خود میپندارند. امام محمد غزالی در کیمیای سعادت سفارش میکند که: ایرانیان جشن نوروز و سده را نگیرند!  چراغانی نکنند! جامه ی نو نپوشند! حتا سوگواری کنند تا آیین مجوس از میان برود!  حکومت کمونیستی شوروی نیز برای سالها تا زمان گورباچف از برگزاری نوروز در تاجیکستان، ترکمنستان و قرقیزستان جلوگیری میکرد؛ با این حال مردم این کشورها با هزار ترفند آیین نوروز را برگزار میکردند. در زمان چیرگی طالبان بر افغانستان همچنین مردم حق برگزاری جشن نوروز را نداشتند.    

.......................................................................................................................................

(1)   جانوری اسطوره ای که بر و سینه ی آدمی و سر و پای اسب دارد

 

 

میترا، زادروزت فرخنده بادا

 

         « میترا »  

                     زاد روزت خجسته بادا  

                    (جشن یلدا فرخنده باد)

 

باز هم خبرهایی از میترا میشنویم و اکنون در شب زاد روزش

میترای مهر افزای کیست؟  آنکه چراگاه های پهناور دارد و همیشه چهارچشمی  نگاهبان پیمان های آدمیان است کیست؟  او که هر روز همراه با گردونه اش از فراز کوه هرا برزئیتی "البرز" (حرا؟) به سوی زمین فراخنا در حرکت است، او که هزاره هاست با ماست.

مهر (میترا) خدای باستانی اقوام هند و ایرانی است که در روزگار پیش از زرتشت نزد پیش کاران روحانی خود، "کرپن" ها و همچنین نزد نخژیک (عوام) مایه آبرویی بیشینه داشت. کرپن ها با کمک کوی ها (کیانیان) که جنگاوران نظامی بودند نیروی برتر هاژه (جامعه) ی آن روزگار بودند. زندگانی مردمان در آن روزگار بر پایه ی گله داری میگذشت، ازین رو رمه و گله در اقتصاد مردم جایگاه بسزایی داشت.

ادامه نوشته

فردوسی بزرگ کیست؟؟؟

 

 

                                                                              

                           جستاری در شناخت شاهنامه (۱)

 

برای شناخت کار بزرگی که فردوسی در به انجام رساندن شاهنامه کرده است افزون بر بازشناسی شعر وی و هنرمندیهایی که در آن به کار برده، دریافتن پندها و حکمت های جاری در داستانهای شاهنامه بسیار مهم تر است. بر آنم در بخش هایی که زین پس در وبگاه خود میگذارم تا جایی که توانایی آن را دارم به بیان پیچیدگی های حکمت و شعر شاهنامه بپردازم، باشد که روان آن سترگ مرد ازین اندک کار خشنود گردد.   نهفته پندهایی که از داستانهای زیر بر میگریم چیست؟

 .........................................                

پرسش 1. در داستان "ضحاک ماردوش و جمشید"، ضحاک برای کشتن جمشید وی را با اره دو نیم میکند.      ؟؟؟  

پند ۱. "دین"  با  "دولت" گردآمدنی نیست  

 جستار::: جمشید همان شهریار ایران است که پس از رساندن جهانیان به رامش و شکوه، « منم گفت با فره ی ایزدی ... همم شهریاری همم موبدی» جمشید نخستین کسی است که دین را با دولت می آمیزاند. این رویداد در زمان گشتاسب شاه، ساسانیان، و همچنین در زمان صفوی باز روی میدهد و جالب آنکه در پایان هر سه دوره از سوی بیگانگان به ایران تازش میشود. پند ره یافته به این داستان این است که هر گاه دین و دولت با هم آمیخته گردد ( دیانت عین سیاست شد) تنها چاره ی رهایی ازین "بد رسمی" جدایی آن دو از هم است، ضحاک پس از به چنگ آوردن جمشید در دریای چین با دو نیم کردن جمشید در واقع نیمه ی شهریاری اش را از نیمه ی موبدی وی جدا میکند.. در این داستان فرار جمشید به دریای چین (مجاز از دورترین جای دسترس)  گویای آنست که گسستن دین و دولت از هم (سکولاریسم) به هر روی رویدادی اجتناب ناپذیر است.

  .......................................

                                                       

ادامه نوشته

جانبازی از ایالت پنجشیر ایران

 

     احمدشاه مسعود     

یازدهم (۱۱) شهریورِ برابر با ۵۵مین سالگرد زایش مسعود میهن خجسته باد

 احمدشاه مسعود ملقب به شیر پنجشیر از فرماندهان و مجاهدین افغان بود که سالها با ارتش شوروی سابق که افغانستان را اشغال کرده بود جنگید و پس از آن هم درگیری‌های نظامی‌ای هم با گروه طالبان داشت. وی روز ۱۸ شهریورماه ۱۳۸۰ برابر نهم سپتامبر سال ۲۰۰۱ میلادی، بر اثر انفجار انتحاری دو تروریست عرب مظنون به ارتباط با شبکه القاعده که خود را خبرنگار معرفی کرده بودند، در خواجه بهاوالدين ولايت تخار در کشور افغانستان کشته شد. احمدشاه مسعود فرزند سرهنگ دوست محمد خان در ۱۱ سنبله (11 شهریور) سال 1332هجری شمسی مطابق به 2دسامبر 1953 میلادی در ده جنگلک شهرستان پنجشیر زاده شد.پدر احمد شاه مسعود سرهنگ دوست محمد از افسران ارتش افغانستان در دوران پادشاهی محمدظاهرشاه بود. مسعود سالهای آغاز کودکی را در زادگاهش دره پنجشیر گذراند. در پنج سالگی به مدرسه بازارک رفت .دوران دبیرستان و پیش دانشگاهی را در مدرسه استقلال به پایان رساند و در سال ۱۳۵۲ با شرکت در امتحان کنکور وارد دانشکدهٔ مهندسی پولی تکنیک گردید. در نوجوانی علاقه زیادی به ادامهٔ تحصیل در دانشگاه نظامی از خود نشان می‌دهد. اما به توصیه دوستان پدرش که دل ناخوش از نظام عسکری و نارضایتی از عدم کفاف معاش و شکایت از روزگار داشتند، تشویق به ادامهٔ تحصیل در دانشکده‌های پزشکی یا (مهندسی) می‌گردد. و زمانی که یکی از دوستان جوانش عمارت زیبای پولیتخنیک کابل را نشانش می‌دهد، علاقمندی ورودش را به آن دانشگاه کتمان نمی‌کند و به این ترتیب وارد دانشکده مهندسی پولیتکنیک کابل می‌شود.

ادامه نوشته

گذر سال در آرامگاه کوروش بزرگ

 

تحویل سال 87 در آرامگاه کوروش بزرگ چه گذشت؟

 

امسال نیز مانند پارسال تحویل سال را در آرامگاه کوروش بزرگ گذراندیم....

لحظه ای شیرین و به یادمانندی در کنار آرامگاه ابرمردی آریایی به نام کوروش....

به شرح واقعه میپردازم:::

از اقصا نقاط ایران آمده بودند...........

از اصفهان.... من اسپنتمان به همراه فرشوشتر، آرش، بردیا، رستم، کامیار، حسین، ارشک، بابک، مجید، محمد و ...      

از تهران..... آریانا، جواد، پوریا و گروهی از جوانان زرتشتی با فرنام اشویی که در بین آنها چهره های آشنایی چون آرش فره وشی، بهمن و بانو نگار دیده میشدند. و همچنین دوست خوبم آرش جهانشاهی  

از اهواز کاوه و بسیاری از عزیزان که با نام و مکانشان آشنایی ندارم

در جلوی آرامگاه سفره نوروزی را برپا کردیم ،،،  با سرود "ای ایران" سال ۸۶ را به دست ۸۷ دادیم.... ببراز بزرگ مرد آرامگاه دعایی دلنشین خواند که بر همه گوارا  آمد

بیش از این سخن را به درازه نکشانم. این بود اندک سخنی از لحظاتی سترگ

به امید حضور همه ایرانیان در آرامگاه در نوروز سال ۸۸                                                          

تحویل سال در آرامگاه کوروش بزرگ

 

لحظه ی تحویل سال را در

 

آرامگاه «کوروش بزرگ» خواهیم گذراند

 

«««««هموطنان به ما بپیوندید»»»»»

کوروش بزرگ

   بزرگداشت "کوروش بزرگ" در دانشگاه اصفهان

         کوروش بزرگ 

 ۷ آبان برابر با ۲۵۴۵ مین سال صدور اعلامیه حقوق بشر 

  به دست کوروش بزرگ بر همه بشردوستان فرخنده باد    

     

!!!!!!!برای اولین بار در دوران جمهوری اسلامی!!!!!!!

در روز ۷ آبان دانشجویان دانشکده ادبیات دانشگاه اصفهان طبق فراخوانی از تمامی دانشجویان دانشکده های دانشگاه اصفهان خواستند که در ساعت ۱۵/۱۲ با حضور در تالار صائب تبریزی دانشکده ادبیات در همایش" کوروش بزرگ ذوالقرنین قرآن" شرکت جویند. مسئولان ظرفیت ۲۰۰ نفر را پیش بینی کرده بودند ولی پس از برگزاری همایش حدود ۵۰۰ نفر در پشت درهای بسته ماندند. همایش با خواندن کلماتی چند از قرآن شروع شد. و سپس        «سر زد از افق مهر ................................»

بعد تفسیری چند از کلام الله در سوره ی کهف و در آخر به کوروش بزرگ پرداختند.

قرار بود اندیشمند بزرگ "باستانی پاریزی" هم بیایند که نیامدند.

سخنران اول بعد از کلی تعارف تیکه پاره کردن به بررسی شخصیت کوروش پرداخت...

سخنران دوم نیز به بررسی واژگانه ی کوروشیان پرداخت.....

و خبری از باستانی پاریزی نشد... مجریان برنامه کلی تپق زدندی.. و دست آخر مجری گفت: !!!جوایزی!!!! برای تشکر از اساتید محترم آماده شده که به آنها تقدیم میگردد.

با تمامی این تفاسیر این حرکت را به فال نیک گرفته و همی فریاد زنیم :::

جاوید یاد کوروش بزرگ

 

 

 زرتشت بزرگ    ایرانیان سال (۸۷) را سال "زرتشت بزرگ" میدانند   زرتشت بزرگ    

                        زرتشت    

فیدل کاسترو

                                                                                          2

   ۲۲ مرداد هشتاد و یکمین (۸۱) سالروز به دنیا آمدن "فیدل کاسترو" مبارز بزرگ  یاد بادا

 

 

 وی در سال ۱۹۵۹ و بعد از ۲ سال جنگ چریکی در کوه های سیرا ماستترا کوبا به همراه ۲۸۰ نفر توانست ارتش سی هزار نفری ژنرال باتیستا را به زانو در آورد                                                                        

  فیدل اکنون در ۴۸مین سال حکمرانی بر کوبا به سر میبرد 

ارنستو چه گوارا

   4  ارنستو !!!!  یادت تا ابد جاوید 4

                                                                                

امروز ۲۴ خرداد سال ۱۳۸۶ برابر است با ۷۹مین سالگرد تولد "ارنستو چه گوارا" چریک مبارز و آزادیخواه آرژانتینی است.7  5

ارنستو در ۱۴ ژوئن سال ۱۹۲۸ در آرژانتین به دنیا آمد. روحیه ی ماجراجوی وی از همان ابتدا برای همگان تعجب آور بود تا آنجا که وی در سن ۲۲ سالگی به همراه دوستش آلبرتو گرانادا مسافرتی را به دور آمریکای جنوبی آغاز کرد.وی در اواخر دهه ی شصت در مکزیک با فیدل کاسترو آشنا شد و همین آشنایی آینده ی افسانه ای او را رقم زد.ارنستو به دلیل استعدادش در ارتش چریکی فیدل به درجه ی فرماندهی رسید.

6      8

ارتش ۲۸۰ نفری فیدل با همراهی دهقانان پس از دو سال بر ۳۰هزار نظامی تحت کنترل دیکتاتور باتیستا پیروز شد و انقلاب کوبا به ثمر نشست. 1

پس از آن ارنستو به سمت ریاست بانک مرکزی کوبا و رئیس صنعت کوبا هم برگزیده شد. ولی این عناوین روحیه ی پرشور او را ارضا نمیکرد. به همین دلیل پس از مدتی برای ایجاد انقلاب در کشور فقیر بولیوی عازم آن کشور شد.وی پس از ۹ ماه جنگ چریکی در ۹ اکتبر ۱۹۶۷به دست نیروهای آمریکایی-بولیوی کشته شد.3

پس از این واقعه ارنستو چه گوارا به عنوان نماد مبارزه جوانان انقلابی در آمد.....

ژان پل سارتر درباره ی وی میگوید: ارنستو بزرگترین انسان عصر ما بود                 2            10                9

 

تحویل سال در آرامگاه کوروش

 

 تحویل سال در آرامگاه کوروش بزرگ چه گذشت؟

 با درود بر کسانی که با پیوستن به ما لحظه ی تحویل سال را در آرامگاه کوروش بزرگ سپری کردند....                                                                                 همانطور که قول داده بودیم لحظه ی تحویل سال را به همراه تنی چند از گرامی یاران در آرامگاه کوروش بزرگ سپری کردیم. گرانمایه دوستانی همچو  آرش - آریانا - فرشوشتر - ببراز ـ میدیوماه ـ رستم ـ کریم ـ جواد - خانواده هایی از لرستان و تمامی دوستانی که سال کهنه را با حضور گرم و پرمهر خود در فضای بسیار سرد مقبره بدرقه کردند و سال نو را از دستان کوروش بزرگ تحویل گرفتند.

و اما چه گذشت؟؟؟؟؟؟؟؟

 ۲۹/۱۲/۱۳۸۵

پس از حضور پرشور بسیاری از هموطنانمان درهای محوطه ی آرامگاه در ساعت ۶ بعد از ظهر به رسم هر روز بسته شد. من شخصا به دنبال مسئول حراست آرامگاه بودم تا برای گذراندن لحظه ی تحویل سال در آنجا با مشکلی رو برو نشویم. پس از چند ساعت دوندگی به دنبال تنی چند از مسئولان حراست به سمت جایگاه مسئول اصلی آن یعنی آقای قلعه نوعی هدایت شدم. ولی ایشان همانطور که از کسوت تمام مدیران حزب اللهی کشور بر می آید در جایگاه خود حضور نداشتند و تلاشهای چند ساعته ی ما برای گرفتن اجازه از ایشان بی نتیجه ماند. در ضمن هر گونه تلاش برای نفوذ به درون آرامگاه با توجه به حراست غیر ممکن تلقی می شد. ازین رو تصمیم گرفته شد تا در فاصله ی ۱۰۰ متری آرامگاه و در بیرون از محوطه منتظر تحویل سال ۲۵۶۶ شویم. در ساعاتی پیش از تحویل سال و در هوایی بسیار سرد سفره ی ۷ سین را مهیا کردیم. ولی هنوز چیزی کم بود. آری آتش آن عنصر پاک زرتشت. اندک اندک و با زحمتی بسیار چوب جمع کردیم .......

 

ادامه نوشته